- دست خوش کردن (تَ)
درآمدن. پرداختن.
- دست خوش کردن به چیزی، بدان پرداختن:
به که بکاری بکنی دست خوش
تا نشوی پیش کسان دستکش.
نظامی.
، به آسانی درآمدن و راه بردن بدان. به تصرف آوردن:
نه چندانش خزینه پیشکش کرد
که بتوان در حسابش دست خوش کرد.
نظامی.
، ساز کردن. آسان ساز کردن:
چو بر رود دستان کنم دست خوش
کنم مست و آنگه شوم مست کش.
نظامی.
، بازی کردن. مورد لعب قرار دادن. بازیچه ساختن:
دست خوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر
بی مدد سرشک من در عدن نمی کند.
حافظ
- دست خوش کردن به چیزی، بدان پرداختن:
به که بکاری بکنی دست خوش
تا نشوی پیش کسان دستکش.
نظامی.
، به آسانی درآمدن و راه بردن بدان. به تصرف آوردن:
نه چندانش خزینه پیشکش کرد
که بتوان در حسابش دست خوش کرد.
نظامی.
، ساز کردن. آسان ساز کردن:
چو بر رود دستان کنم دست خوش
کنم مست و آنگه شوم مست کش.
نظامی.
، بازی کردن. مورد لعب قرار دادن. بازیچه ساختن:
دست خوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر
بی مدد سرشک من در عدن نمی کند.
حافظ
